۱۳۹۱ مرداد ۱۸, چهارشنبه

فردای روز عمل دوتا دانشجوی پرستاری اومدن اتاقم برا ویزیت. بعض خودمون نباشه شوتکِ شوتک بودن هر دوشون!!
-این همونه که مامانش پشت در اتاق عمل گریه می کرد؟
-اره...خواهرشو ندیدی داشت خودشو می کشت!!
-باباشو بگو اصلن تو بخش نموند تمام مدت تو حیاط....
بعد انگار تازه نگاهشون می افته به من که مستقیم زل زدم بهشون. به رو خودشون نمیارن و میان پشتم.(چون کمرمو عمل کرده بودم به پهلو خوابیده بودم.)بعدم یکی شون همچین کوبنده توضیح داد: " میخوایم پانسمانتو عوض کنیم" من فک کردم میخواد مراحل جراحی قلب بازو توضیح بده....
-باید با بتادین بشوریم یا خشکِ؟
- نمیدونم...
همون قبلیه دوباره رفت پشت تریبون :"آخرین بار کی پانسمانتو عوض کرد؟"
-خود دکتر.
-بتادینم زد؟
-نمی دونم .اون قسمت کمرم بی حسه اگرم زده من احساس نکردم.
بد بختا انگار با یه معادله چند مجهولی روبه رو شدن .همونطور پشتم وایساده بودن.
-حالا چی کار کنیم؟
-خیلی ضایع ست اگه از **** بپرسیم ...
- ولش کن بتادین بزن ......سم که نیست!....ضد عفونی میشه دیگه.
بعد این آخریا رو مثلن داشتن درگوشی میگفتن ...