عکس های تجمع کارگران جلوی نهاد ریاست جمهوری رو که می بینم از چهری ی آفتاب سوخته شون و دستای سرما زده
شون خجالت میکشم. این که دیگه مرگ ستار نیست که بگیم دیر فهمیدیم. مدرسه شین آباد
نیست که بگیم تخصص نداریم و مگه ما چه کاری ازمون بر میاد، اعدام زور گیرا نیست که
با هم تفاوت عقیده ریشه ای داشته باشیم و ... این ها یه عده کارگرن که از بست جلوی
خانواده شان حرف از نداری زدند و از بس کار کرده و ثمری ندیده اند به این شهر ، به
مسوولین این شهر پناه آوردن... دل پر از گلایه آوردن.
بلا و مصیبت که حتمن زلزله ورزقان و اهر نیست. بلا یعنی این مردم تو
سرما بدون غذا و جای خواب تو خیابون به درد خودشون بمونن. تنهای تنها . بدون من .
بدون تو و بدون هیچ کس. شرمنده و رانده شده از خانه و شهرشون به امید رسیدن به
حقوق قانونی و ...
بدم میاد که انقدر نسبت به همه چی بی تفاوتین. مگه من چی خواستم
؟!گفتم هرکدوم یه مقدار پول بذاریم و یه لقمه نون و پنیر به عنوان همدردی(نه ناهار
و شام و صبحانه) براشون ببریم . یعنی ما که هیچ کاره ایم ،اما هستیم، دیدیمتون.
شنیدیمتون.
اصن اگه به منو تو مربوط نیست پس به کی مربوطه؟!