یه بار سر کلاس تنظیم ،چشم و گوش بسته ها *گیر دادن به استاد که علائم
ارضا مردا چیه ؟ استادم جدی گفت متاسفم اینا رو نمی تونم بگم چون تو سر فصل های
آموزشی نیست. دوباره یکی گفت : لا اقل بگین زنا وقتی به اوج لذت میرسن چی کار
میکنن؟ که یه هو گلابی که تازه چند ماهی میشد که ازدواج کرده بود از تهِ کلاس گفت:
سکوت میکنن!! ما هم کلی بهش خندیدیم و برای زندگی ش فاتحه خوندیمو... و اون شد یک
مبدا تاریخی که در جواب هر سوال مشابهی مثل :امتحانو چی کار میکنی؟ از سکوت میکنم
استفاده می کردیم. وحالا این دیدار انقدر دور از انتظارم بود که درباره جزئیاتش
سکوت میکنم (میدونم بقیه زحمتشو میکشن)و فقط میگم: قرار های وبلاگی موهبتی ست که
امیدوارم همه تجربه ش کنند. کلن خوش میگذره بهت .
و جدای از خنده ها و بحث ها و... حرف های مریم ، الناز(که اصنم عزیزم نیست8D)،خانم دکتر آینده (که
من واقعن نمی دونم چرا انقد دلنشین بــــود!!) و... شاید تنها چیزی رو که به وضوح بیان
میکرد؛ شجاعت بود و هراس نداشتن از نقد شدن.
استاد همیشه سر کلاس تاکید میکرد شما وقتی یک روزنامه نگار واقعی هستی
که انقدر شهامت داشته باشی که اسم و امضا تو بزنی پای حرفایی که سر شار از حقیقته
و برات عواقب داره (وتوضیح میداد که حقیقت تلخه و اینجا ایرانه و همین نقد شدن گاهی
بدترین عقوبت میتونه باشه و...) واین جمع
نشانه ی شجاعتی بود که انگارسال هاست در جامعه مون گم شده .
- و از عکاس باشی عزیزم هم ممنونم که شبمون رو با دوربینش ماندگار کرد.
- و زهرا که انقدر خانم و مصمم و البته اتو کشیده بود که شک کردم از
بچه های علامه باشه آخه ماها بیشترشِرتی پِرتی میگردیم.
- راستی سحر تو شبیه کـــــــــــــــــــــــی بودی؟!(8 (آیکون خباثت عمیق)
-----------------------------
*اونها جدن چیزی نمی دونستن و از پیشنهاد منم که میخواستم بهشون کتاب
تو این زمینه ها قرض بدم اصن استقبال نکردن.
** مش نارنجی جیران تو مهره ی شیش ستون فقراتم واقعن !
***الان از نوشته ها معلومه من اجدادم ماهی بودن واسم نصف بچه ها رو
یادم رفته ؟
**** وحالا تبصره ی بالا رو که من حافطه ندارم بذارید کنار اینکه با
بعضی چیزا که برام بی اهمیتن( مثل بخش هایی از دین یا محل زندگی آدما و پول تو
جیبشون وسروضعشون و..) بیش از انداره شوخی میکنم ( در حد لوس شدن)و ببینید گاهی چه
فجایعی که نمی سازم و خودم متوجه نمی شم. فقط
امیدوارم دیشب فاجعه درست نکرده باشم.