۱۳۹۱ اسفند ۱۸, جمعه


خب حالا که قراره من اینجا با شما رو راست باشم؛ میگم که برف بازی امروز جزء بهترین اتفاقای این چند وقته بود. تو روتون نگفتم که پر رو نشین (آیکن خباثتم نداریم)
اینکه یه عده صبح زود آدمو از خوای بیدار کنن و با کلی ناز و نوازش و تهدید و ...وردارن ببرن برف بازی . تمام غرغراشم بشنون و به روخودشون نیارن. تازه همشم حواس/حواصشون باشه که زمین نخوری ، که روند بازی تند نشه ، که بهت فشار نیاد که... . بعدشم مامانِ گربه ننه زحمت بکشه و تو این هوا آش رشته مهمونمون کنه و کلـــــــــــــــی مهربونی دیگه؛ فقط به آدم یه چیزو ثابت میکنه: "دوستای خوبم نعمتیه که هر کسی نصیبش نمیشه."
*گروه فقط یه نوخاله داشت که هنو نرسیده،وحشی بازی رو شروع کرد.سندشم موجوده .زدم این زیر!صورتم هنو می سوزه |:


**خونه موندن واقعن آدمو روانی میکنه.والا به غرعان .مثلن من چند روزیه احساس میکنم دماغم زیادی کوفته ای و جراحی لازمم!یا همش تو فیس بوک دنبال ریلیشن بچه های فامیلم :( ....پـــــــــــــــــــوف انقده اصاب خورد کن شدم که گفتن نداره. (دیروز یه چشمه شو دیدین دیگه!)
*** البته الان دیگه همه این اتفاقا مال دیروزه :)همون دیروزم می خواستم بذارمش آمــــــــا مدیریت بلاگم باز نمیشد.