۱۳۹۲ خرداد ۱۶, پنجشنبه

هفته نامه می خوانید؟!

دو هفته ی تمامِ که روز و شب هام قاطی شده. شدم ازهمان آدم های مضخرفی که ازشان می نالیدم.
همان هایی که تمام روز خمیازه می کشند. که همیشه چشمانشان سرخ است. که نگاهشان مبهوت وغبارگرفته ست . ازآنهایی که شام و ناهارندارند. که همیشه ی خدا لقمه ای از پنیری ، کتلتی چیزی در دست دارند...
تمام تعطیلات آخر هفته را نشسته ام پای این لپتاپ لعنتی و کار های نا تمام دو شنبه را پی می گیرم . کارهایی که حتی با ماندن پا به پای رییس، تا سه و نیم نیمه شب هم تمام نشدندو ماندند به دوش من و آخر هفته ی خراب شده ام.
آن وقت جواب تمام این پر کاری ها وفرسودگی ها حتی یک تشکر ساده هم نیست. از ظهر که اس ام اس زد: فایل ها را ایمیل کن! تا همین الان ، حواسم پی گوشی ام است ... که شاید پیام تشکری هست و هنوز نرسیده!! شاید این آدم آنقدر ها هم که نشان می دهد قدر نشناس نیست! که درک می کند به هم زدن برنامه ی خانواده برای رسسیدن به کار های شرکت چقدربا ارزش والبته ناراحت کننده است!که  ...